روان‌شناسی بخشش و ویژگی‌های آدم‌های باگذشت

مراحل بخشش

کشف کردن: آگاهی از رنج و غیرعادلانه بودن آن و نیاز به تلافی کردن؛

تصمیم‌گیری: تصمیم در ترک تفکر تلافی‌جویانه و تصمیم به بخشش؛

بخشیدن: داستان آزاردهنده را به طور شناختی طراحی می‌کند. فکر تلافی را کنار می‌گذارد،  ولی هنوز به طور کامل تصمیم به بخشش گرفته نشده است. با ظالم همدلی می‌کند. قبول می‌کند که رنجش و دردش را تحمل کند و آن را به دیگران منتقل نکند...

نتیجه بخشیدنتوجه به اینکه بخشیدن به نفع خود فرد بخشنده است. درک اینکه نیاز به دیگران دارد و دیگران نیز زمان‌هایی در گذشته او را بخشیده‌اند. فرد آزاردهنده نیز به خاطر رفتارش ناراحت است و این تنها خود او نیست که احساس بدی دارد. درمی‌یابد که به وسیله بخشیدن فردی دیگر احساس التیامی در رنج خود پیدا کرده است و عواطف مثبتی را تجربه می‌کند

 

بخشش خود، دیگران، موقعیت

در دو دهه اخیر، برخی روان‌شناسان به موضوع بخشش و ویژگی‌های افراد بخشنده پرداخته‌اند. در سال 1996 انرایت پیشنهاد کرد که بخشایشگری از جنبه‌های بخشش خود و بخشش دیگران بررسی شود. استرلن (2006) علاوه بر بخشش خود و دیگران، بخشش موقعیت را نیز به آنها می‌افزاید. بخشیدن خود، ‌زمانی صورت می‌گیرد که فرد خطایی می‌کند که از ماهیت و شدت آسیب آن آگاه و با توجه به شدت ضربه یا گناه دچار احساس شرم، نفرت از خود یا واکنش‌های مشابه می‌شود. در واقع، اولین قربانی گناه خود فرد است.

هال می‌گوید فرض کنید که شخصی از هتک حرمت نمادهای اخلاقی لذت می‌برد. در این شرایط دو حالت پیش می‌آید:‌ یا اصلاً لذت نمی‌برد یا اگر لذت ببرد، بعد احساس پشیمانی می‌کند. او بخشیدن را حرکت شخص از انگیزه‌های منفی به سمت انگیزه‌های مثبت می‌داند.

مک‌کالگ و ورسینگتون (1997) عقیده دارند بخشیدن دیگران هم مثل بخشیدن خود است، فقط با این تفاوت که بخشیدن دیگران انگیزه‌ای به نفع اجتماع نیز دارد.

هایدر عقیده دارد بخشیدن خود لوازمی دارد، از جمله اینکه فرد مسئولیت رفتار اشتباهش را به عهده بگیرد، از خودش متنفر نباشد و دوباره بتواند به خودش احترام بگذارد و خود را دوست داشته باشد. تامپسون در سال 2005 در مورد بخشش موقعیت‌ها می‌گوید افراد ممکن است یک اتفاق، مثل بیماری یا تصادف را سرزنش کنند. برای مثال، می‌گوید دنیای غیرمنصفانه و ستمگری شده یا چه سرنوشت شومی داشتم، در حالی که گاهی ممکن است خود فرد مسبب اصلی اتفاقی باشد. مثلاً وقتی که فردی شرایط جسمی یا روانی مناسبی ندارد و رانندگی می‌کند و همین باعث تصادف می‌شود، ممکن است بگوید دنیا به من ظلم کرده یا این اتفاق به دلیل سرنوشت بد من است. تحقیقات نشان داده است افرادی که موقعیت‌ها را می‌بخشند کمتر افسرده،‌ پرخاشگر و مضطربند و رضایت بیشتری از زندگی دارند. تحقیقات روان‌شناختی نشان می‌دهد افراد خودشیفته خود را با احتمال بیشتری می‌بخشند، اما پیش‌بینی می‌شود که افراد خودشیفته دیگران را کمتر ببخشند. کسانی که عزت نفس بالایی دارند دیگران و خود را بهتر می‌بخشند و کمتر احساس گناه می‌کنند. کسانی که توافق (احساس نوع‌دوستی، همدردی با دیگران، اعتماد و تواضع) دارند خود را بهتر می‌بخشند و همچنین،‌ دیگران و موقعیت‌ها را با احتمال بیشتری می‌بخشند.

تام ‌اف.دی فارو (2005) روی افرادی که دچار اختلال استرس پس از سانحه شده‌اند آزمایشی ترتیب می‌دهد  

گروهی از این افراد را به وسیله رویکرد شناختی ـ رفتاری و گروهی را با درمان موضعی مکان‌های مغزی مرتبط با احساس همدلی و گذشت (ناحیه گیجگاهی و پشت شکنج مرکزی) درمان می‌کند. نتایج پژوهش نشان می‌دهد که این دو گروه به میزان مشابهی درمان می‌شوند.

 

بخشش مثبت، بخشش منفی

تحقیقات جان‌‌ مالتبی و لیزا دی (2004) نشان می‌دهد که هر نوع بخششی لزوماً با ویژگی‌های مثبت شخصیتی مرتبط نیست. آنها در تحقیقی به این نتیجه می‌رسند افرادی که عصبیت زیاد،‌ روش‌های مقابله‌ای نوروتیک و اضطرابی و بهداشت روانی ضعیفی دارند بخشش آنها از نوع منفی است، در حالی که افرادی که سبک مقابله‌ای مناسبی دارند و از بهداشت روانی مطلوبی برخوردارند، بخشش آنها مثبت است. لوئیس باربر (2005) در پژوهشی بیان می‌دارد که در افراد مبتلا به درد مزمن، سطح پایین بخشندگی، با بالا رفتن میزان درد، خشم و نگرانی رابطه دارد.

درمانگران با رویکرد معنوی، اخیراً توجه ویژه‌ای به موضوع بخشایش کرده‌اند. پژوهش‌های اخیر نشان داده که فراوانی استفاده از بخشایشگری ممکن است با عقاید معنوی درمانگر همبستگی داشته باشد. (دیبلاسیو و پراکتور، 1993؛ به نقل از ویلیام وست). اما این نگرانی وجود دارد که در مواردی،‌ مراجعان به بخشایشگری زودهنگام تشویق شوند،‌ در صورتی که در حل و فصل خشم و سایر احساسات خود از حمایت کافی برخوردار نشده باشند. تلاش برای بخشایشگری زودهنگام از فرایند شفا دادن جلوگیری می‌کند و موجب بی‌اعتباری و حل نشدن احساساتی همچون درد، سوگ،‌ گناه،‌ شرم و خشم می‌شود و در نتیجه، مشکلات زیادی در زندگی آنها به وجود می‌آورد. البته گاه رنجیدگی و آسیب وارده چنان عظیم است که بخشش، امکان‌پذیر نیست (ویلیام وست، 2006). به طور کلی، در تحقیقات روان‌شناختی در مورد بخشش، ‌سؤالاتی همواره مطرح است که اهمیت ویژه‌ای دارند. آیا در هر جا و هر شرایطی بخشش امری مطلوب است؟ ‌آیا اصول یادگیری و تربیت تناسب دارد؟ ‌آیا تقویت بخشش پس از رفتاری منفی،‌ موجب افزایش رفتار منفی نمی‌شود؟‌ 

در روایات اسلامی آمده است که برکت اجرای یک حد از حدود الهی در جامعه از باران وسیعی که بر زمین ببارد و همه جا را سبز و خرم کند بیشتر است. در مورد کسانی که مرتکب عملی منافی عفت شده‌اند و چهار شاهد عادل هم شهادت داده‌اند آمده است که «هرگز درباره آنان در دین خدا رأفت و ترحم روا مدارید» (نور، 2). آیا بخشیدن به معنای «توقف خشم نسبت به شخص، برای خطایی که از وی سر زده است» با رفتار قاطعانه در برابر فرد خطاکار تناقض دارد؟

‌از آنجایی که اغلب محققان این حوزه روان‌شناسان مسیحی‌اند، پژوهش در زوایای گوناگون آن، از جمله بررسی سبک‌های مسلمانان برای کاهش احساس گناه و بخشش خود، همچون توبه، استغفار،کفارات و تأثیرات آنها بر بهداشت روانی افراد دیندار ضروری به نظر می‌رسد